��ѿ��ý

سلام بهزاد جان
تو گفته بودی که اين پست با شکست روبرو شد حالا نميدونم منظورت چی بود ولی خيلی بچه ها تو اين پست زياد نوشتن .
منظورم اين بود اميدوارم متوجه بشی اين دفعه ديگه
بدرودددددددددددد

ب��زاد: منظورم این بود که مطلب خیلی شخصی و ننه من غریبم شد و اون سبک جالب و طنز و سکسی رو نداشت.
روز اول هم یکی دو نفر بیشتر حرف نزدن.
بعدا هی برگشتم و درستش کرد م الان اونچه که می بینی خیلی بهترشده.
منظورم از شکست این بود.

خوبه گفتم ادرس رو بنويس اضطراريه!
من با پراكسي اومدم ادرستم ندارم اين جا هم ننوشته اين ادرست بنويس محض رضاي خدا
ب��زاد:
adress: www.bbc.co.uk/blogs/r7
پایین هر پست این آدرس هست.
نمی دونم مشکل چیه؟

درود
خيلي اضطراري ادرس وبلاگت رو برام بنويس
ب��زاد: آدرس مستقیم وبلاگ آخر همه پستها نوشته شده.

سلام خوبی گفته بودی ايه پست با شکست مواجه شده حالا نظرت چيه بهزاد اينحا که خوبه وضعيت

ب��زاد: من اصلا منظورت رو نفهمیدم این کلمه " بودی ایه " گیجم کرد نمی دونم اصلا منظورخودم چی بوده؟

بابا عاشق!!

بهزاد عزیز دروود
در چشم چه سرخ است گل تازه و شاداب ولی تار
آرام و صبور است بلورین قدح آب ولی تار
می خواهم از این مهلکه ی پر ز هیاهو بگریزم
آسوده بمانم به شب شرجی پرچشمک مهتاب ولی تار
گاهی به دو چشمان نشود خیره به خورشید بمانم
چون هیچ نمی بیندش الا همگی روشنی ناب ولی تار
این عیب نباشد به شب و غنچه و خورشید که گاهی
روشن تر از آنند که واضح بنمایند چنان خواب ولی تار
بهزاد کمی چشم فروبند و به آوای درون گوش فرا ده
حالا تو بگو چیست معمای غزلواره ی شبتاب ولی تار

بهزاد : نوکه زبونمه ها !!!

بهار جون اگه بهزاد 25 سال این شکلی نمی موند که این همه خاطر خواه نداشت .تازه دادش دل باید جوون باشه. حالا پسر مردم و چشم نزنی.

مرسی بهزاد جون خوب منو مایعه عبرت کردی
قربونت راستی میبینم که جناب آقای مارکوپلو(2) از خاطرات سفر هاشون به
ترکیه سخنرانی میکنه در ضمن مرد حرفش یعنی چی اسم رودختر مردم میذاری بعدشم میگی حرفمو پس میگیرم راستی راحله هم سلام مخصوص میرسونه با سوس مهرام

دوستار همیشگی تو زهرا راحله

منم با نظر بهارخانوم موافقم چون بهزاد پيار سالم اين قيافه بود پارسالم امسالم تازه امسال جونتره بخوره بخوره 35 سال بهش مبخوره ولی من بجای چوب به مانيتورم ميزنم بهزاد جان

ب��زاد: هر صدائی از دوست رسد خوش است.

ولی من اصلا به این دختره حسودی نمیکنم.اخه دخترا چه جوری از ادمی که 25 سال یه قیافه است خوششون بیاد برادر من...!

ب��زاد: بزن به چوب

دددددددددددددددددددددووووووووووووووورررررررررررررررررردددددددددددددد
اولن سام علیک دویومن من چیکار کردم که رو پیشونیم مهر خطر زدین
اصلا" بهزاد جون اینارو ولللش افتخاره تو تاری(با حس حسودی بسیا فراوان) یکی از شعرامو برات می نویسم اومید وارم خوشت بیاد

خیلی دلم گرفت غریب وبیتشونم

انگار توی آسمون ستاره یی بینورم

شبام سیاهو تار روزام معنا نداره

تا دل به عشق میبندم اون منو قال میذاره

خسته شده آسمون از بس اشکامو دیده

از غم واندوه من قطر قطر چکیده

یه روزی زندگیمو تو چشم تو میدیدم

اما حالا لحظه هام پرازاشک خزانه

behzad: اینم درس عبرت برای شنب�� عصر ما
لیاقتت رو نداره خواهر، دفعه بعد بگو: خیال نکن نباشی، بدون تو می میرم
گفته بودم عاشقم، حرفمو پس میگیرم..

دروووووووووووووود بهزاد خان
چرا به اولی ها جواب می دی اما به اخری ها که می رسه خسته می شی اخه ما حسودیمون می شه.

ب��زاد: بستگی داره اون لحظه چند تا کارو باهم میکردم؟ تلفن و صدای برنامه و ای میل، یا تلویزیون و تلفن و سام علیک با رفیقا... الان هم حواسم جای دیگه است! نپرس کجا : )

به نظر من که ازدواج یه چیزه کاملا مسخره ای ا:D تو وقتی همه چیز داری چه نیاز ی داری که ازدواج کنی؟؟؟ که یه آقا بالا سر بیاد بهت امر و نهی کنه؟؟؟ من 100% این موضوع ازدواج رو رد میکنم:D بهزاد جون ما ها که هستیم خودمون بهت ابرازه محبت میکنیم:)):D

بچه ها این بهزاد اعصابش خط خطی شده .بیاین هر کدوممون با یک جمله بیاریمش سر حال ،
این از جمله ی من :
بیگییییی بغلو زنیکه ...

درود آق بهزاد گل
در چشم چه سرخ است گل تازه و شاداب ولی تار
آرام و صبور است
بلورین قدح آب ولی تار
می خواهم از این مهلکه ی پر ز هیاهو بگریزم
آسوده بمانم به شب شرجی پرچشمک مهتاب ولی تار گاهی به دو چشمان نشود خیره به خورشید بمانم چون هیچ نمی بیندش
الا همگی روشنی ناب ولی تار
این عیب نباشد به شب و غنچه و خورشید که گاهی
روشن تر از آنند که واضح بنمایند چنان خواب ولی تار
بهزاد کمی چشم فروبند و به آوای درون گوش فرا ده
حالا تو بگو چیست معمای غزلواره ی بی تاب ولی تارشاد باشی.

سلام بی وفا پس غرق در کار با داف بودی که گوشی رو برنمیداری

من نمیدونم چرا نظرم بی نام اومد؟!!!
همیشه خودش اتوماتیک اسم و ایمیل و اضافه می کرد که انگار نکرده!
به هر حال خواستم بگم اون نظره من بود!
البته از شعر شادمهر فکر کنم تابو بود!!!
خسته م خیلی... فعلا.

من نمیدونم چرا نظرم بی نام اومد؟!!!
همیشه خودش اتوماتیک اسم و ایمیل و اضافه می کرد که انگار نکرده!
به هر حال خواستم بگم اون نظره من بود!
البته از شعر شادمهر فکر کنم تابو بود!!!
خسته م خیلی... فعلا.

ما که نفهمیدیم چی شد! یکی توضیح بده

ازدواج نكن ولي عاشق باش.پاي كامپيوتر رفتنو جدول حل كردنو زندگي كردن كلا همش وقتي ارزش داره كه يكي تو فكرت باشه.خيلي وقت پيش من كسي رو دوست داشتم كه طرف اصلا نمي ديد منو.اصلا طوري شده بود كه حس مي كردم ازم متنفره از روي ترحم جواب سلامم ميده!شايد خودش اينطور فكر نمي كرد ولي رفتارش اينو مي رسوند.فيلم ماه تلخ رو ديدي؟به قول اون شخصيت مرده كه اسمشم يام نيست!(اسكار فكر كنم)همه ي ماها يكم ساديسم داريم.خودمونو مي كشيم واسه كسي كه دوستش داريم و همون حسي رو كه تجربه مي كنيم مثلا بي محلي طرف،انتقالش ميديم به كسي كه دوستمون داره!
به هرحال از ما كه ديگه گذشت اين حرفا.من رفتم قاطي مرغا!ماه ديگه عروسي من و آيداست.(بالاخره!!)

يه اصلي هست كه ميگه قبل از ازدواج بايد چشماتو كامل باز كني و بعدش كمي ببندي.توقعات و ايده آلهاتون رو توي يه كاغذ به ترتيب بنويسين و بعد چندتاي آخر رو خط بزنيد.چون هرگز كسي با تمام ويژگيهاي مورد خواست ما پيدا نميشه.اگر دختراي تاري تو زندگيتون هستن بعيد نيست كه شما هم پسر تاري براي دخترا باشين.
عشق نيرويي داره كه باعث انگيزه تو وجود آدما ميشه.اين شعار نيست خودم حسش كردم.فكر كردن به طرف به آدم قدرت ميده واسه انجام كاراش.وقتي كسي هست كه دوستش داري به ياد اون حتي از همه ي لحظات زندگي خودت بدون اونم لذت مي بري.حالا تصور كنيد كه كسي به عشق شما همه ي اين حالات رو تجربه كنه.اگر كسي رو دوست داشتيد و دل شكسته شديد اين احتمال رو بديد كه دل كسي رو كه دوستتون داره رو شكسته باشيد.بريد سراغ كسي كه دوستتون داره.همون اندازه كه دوست داشتن شيرينه دوست داشتني شدن هم شيرينه.قبول داريد؟گاهي آدم اونقدر كسي رو دوست داره كه حاضره تو زندگي طرف باشه و اون فقط گاهي ليوانشو به ليوانش بزنه و بگه به سلامتي!تجربه كرديد؟كاش طوري باشيم كه كسي با ما از اين تجربه ها نداشته باشه.

کجایی پس؟
این پست هنوز ادامه داره یا منتظر مطلب تازه باشیم؟
بعدم مطمئنی تا همیشه عشقت همین کارته؟
کامپیوتر تا همیشه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

درود بهزاد
با داغون بودنت داغون شدم ، بهزاد ؟الان چندین ساله که میشناسمت ، تو همیشه روزهای جمع�� توی برنامت ( روز هفتم ) به همه از پشت رادیو انرژی مثبت میدادی و این کارت خیلی عالی بود و هنوز هم هست ، یاد روزهای قشنگ سالهای گذشته که همه جای دل ماها رو غم گرفته بود تو بودی و مهتاب و شهره و حسین و محمود و حتی هارون و آمنه (~_~) یادم نمیره اون روزها رو تنها برنامه های تو بود که کلی آدم رو + میکرد و حس جوونیش رو تقویت میکرد . من شاید از اون موقع یاد گرفتم که به همه بودنم رو نشون بدم تا وقتی نیستم همه بگن چه حیف که کامران نیست چون همیشه سعی میکنم به همه شادی بدم و سعی کنم که محیطی که هستم رو توی آرامش نگه دارم یه آرامش همراه با شادی . میدونی بهزاد وقتی دلم میگیره همه میگن شاید اتفاقی افتاده که کامی اینجوری شده و حالت غمگین من براشون غیر قابل تصوره . الان فکر کنم تو هم اینجوری شدی ، من نمیتونم در مورد عشق توی زندگیت چیزی بگم چون از بودن یا نبودنش بی اطلاع هستم اما این رو میدونم و بهش ایمان دارم که خدا هیچ وقت بد نمیخواد واسه مخلوقش . نمیدونم تا حالا شده چیزی رو که خیلی دوست داشتی تو زمان خودش از دست بدی و بعد یه چیز دیگه ای جاش رو بگیره و بعد ببینی چه خوب که اون اولیه رو از دست دادم . به نظرم همه این چیزایی که الان داره ما رو رنج میده مطمئن باش که چیز خیلی خوبی در ادامش هست .
بهزاد نمیدونم اما واقعا اینو از ته دل میگم من برادر بزرگ ندارم اما واقعا تو رو مثل برادر بزرگم میدونم چون توی سالهای زیادی باهات بودم و کلی حال کردم و الان هم که این وبلاگ رو پیدا کردم مثل این بوده که گمشدم رو پیدا کردم و کلی حال میکنم با تمام مباحثش .
دلم میخواد از این گیجی و تاری در بیای و برگردی به همون بهزاد همیشگی مطمئن هم باش که تمام بچه هایی که اینجا هستن هر کاری بتونن حاضرند انجام بدن .
هر جور که باشی همه جوره عزیز و محبوبی و دوست داریم .

(^o^) (^o^)
(^o^) (^o^) (^o^) (^o^)
(^o^) (^o^)

بهزاد خان کافه امشبه یا فردا شب ؟ چون با این پستت دل من هم گرفت و یاد خودم افتادم.

ب��زاد: کافه نصفه شب بعلت اینکه کامپیوتر تو خونم ویروس گرفته فعلا خبری نیست.
دارم دیوونه می شم. هر جا می رم که تعمیرش کنن یا متخصص رفته تعطیلات.

دروووووووووووود بر بز بزی که فکر کنم عاشق شده یا یاد یک شکست عشقی افتاده. بهزاد جون تو اول باید ببینی از زندگی چی می خوای و ایا واقعا می تونی با یک نفر دایمی زندگی کنی یا نه.اصلا می خوای یا نه چون تا نخوای همه رو تار می بینی چون واقعا این خودتی که نمی خوای در ضمن بگم بهزاد جون تو باید حالا حالا ها مجرد بمونی چون مطمئن باش %100 پیدا نمی شه.اما شاید هم به خاطر سنت هست چون ادم هر چی بزرگ تر می شه سخت گیر تر و پر توقع تر می شه .سعی کن این عینک بد بینی رو از چشمات برداری .البته به این حرف هایی که زدم
گوش نده چون من یکی طاقت ندارم تو ازدواج کنی (وای ی ی ی ی ی).در ضمن مثل این که این دختر کنارت که ازش این قدر تعریف کردی خیلی هم برات تار نیست

There is a word كلامي هست
If I shouldn't be alive اگر زنده نبودم
These are the days when birds come back اينک روزهايی که يرندگان باز می گردند
"Hope" is the thing with feathers اميد برنده ای است
I'm nobody! who are you ? من هيچ کسم تو کيستی ؟
I went to heaven به بهشت رفتم
I had no time to hate برای نفرت وقت نداشتم
If you re were coming in the fall اگر قرار بود در باييز بيايی
If I can stop one heart from breaking اگر بتوانم دلی را از شکستن باز دارم
The feature never spoke آينده هرگز سخن نگفت

درود بهزاد جان
این شعر شاید ربطی به موضوع نداشته باشه ولی من خوشم اومد که بنویسمش و در ضمن بهزاد یه چیزو هرگز فراموش نکن اونم اینه که باز خدا رو شکر کن که تو ایران نیستی وگرنه ببین الان چه حالو روزی داشتی . من چند وقته یه تصمیمی گرفتم و اونم اینه که از همه چیز لذت ببرم حتی از صفحه کلیدهای کیبردم که الان دارم می تایپم . میخوام بیشترین لذت رو از زندگیم ببرم .

راستی یه لنگه کفشت اینجا بالای مانیتور جا مونده میفرستم برات .

Dwight Liles

MOON AND JET VAPOR
Looking east across asphalt
where winter willows stand
April green in over-warm December,

listening to the pointless rush
of early evening traffic
venting work-week frustration

as white queen of twilight unclothed
gently drapes herself for a moment
in translucent ribbon of synthetic mist
(^_^)

بهزاد درباره این پست چیزی ندارم بگم ولی آخرین اخبار از انوشه این که
دیروز، چ��ارشنب�� 27 سپتامبر 2006، مصادف با 5 مهر 1385 مراسم رسمي تغيير فرماندهي از پرسنل اردوي سيزدهم به خدمه اردوي چهاردهم انجام شد. در روز پنجشنب�� 6 مهر 1385 ساعت 20:05 به وقت تهران، مراسم خداحافظي با دو نفر از خدمه اردوي سيزدهم و انوشه انصاري انجام خواهد شد و پس از اينكه اين سه نفر داخل كپسول فضايي سويوز TMA-8 جا گرفتند، دربها بسته شده و همه چيز براي عمليات انفصال آماده خواهد شد. مراسم خداحافظي به طور مستقيم از تلويزيون اينترنتي ناسا پخش خواهد شد
برای فرود آرام انوشه دعا کنیم

سلام بهزاد
آدمها هرچقدر که سنشون بالاتر میره ایده آل های جدیدتری پیدا می کنند.
به قول ما ایرانیها مشکل پسند میشن.
من بیست و هفت سالمه.
یادمه یه زمانی خیلی راحت دوست دختر می گرفتم و راحت رابطه برقرار می کردم.
امروز من شرایط دیگه ای رو دارم.
خیلی برام انتخاب کردن سخته.
ترس از انتخاب غلط رو صددرصد تجربه کردی.
این ترس خیلی وقتها بلای جونته و خیلی وقتها قاتق نون.
بستگی داره که ازش چطوری استفاده کنی.
حدس من درمورد تو اینه که تو دوست داری عشق و شریک زندگیت رو پیدا کنی و سر و سامون بگیری.
کار یه بهونه اس!
باز هم میگم حدس که از حرفم رنجیده نشی.

راستی Tintin in iraq خوندی من pdf دارم ازش ...اگه خواستی mail میکنم برات. بد نیست باحاله یعنی از روی چنتا کتابای دیگش edit کردن ...
ب��زاد: بفرستونش که شاید چشام روشن شه دیگه تار نبینم.
bbc7log@yahoo.com یا gmail.com

آقا این روزا حرف همه همین چیزاس !بیخیال دااااشی , از تن تن بگو , من روانی این بشرم alf-art چه جوری پیدا کردی...

ب��زاد: یکی از بچه ها گفتش که این کتاب ایران هستش ولی فکر کنم من چاپ آخرش رودارم که قطعات اضافه داره.
هنر-الفبا که بیشتر درباره کاپیتان هاوکه که باید ترک ویسکی کنه، تو مرکز تن تن در لندن خریدم.
بزودی یه گزارش از اونجا می دم.

بهزاد من که خیلی وقته به این نتیجه رسیدم که موفقترین ازدواج ازدواج با موفقیته ! مهمترین موفقیت هم موفقیت در کاره ! من عاشق ازدواج با کارمم ... انقدر هر روز با هم عشقبازی می کنیم ... من واسش چشمک می زنم اون واسم چشمک می زنه ...
این تجربه رو چند بار داشتی ؟ وقتی کول ادیت رو می بندی و شروع می کنی به مرور دست پختت ... دستهات رو از طرفین می کشی و یک آخیش می گی و حال می کنی ؟خدا وکیلی این عشق نیست ؟

نه بهزاد جون...
به حرف اینایی که گفتن تو رو چه به زن گرفتن توجه نکن...
آره ادم تا جوونه اگه زن بگیره خودشو به نوعی کشته...
اما فک کنم تو دیگه تموم عشق و حالای جوونیتو کردی...
حالا وقتشه مزه یه زندگی متفاوتو بچشی...
اونم خیلی می چسبه...باور کن خوشبختیت تکمیل می شه اگه هر دو طرف همدیگرو بخواین!
فقط یه مشکلی که هس اینه که فردای روز ازدواجت من و بقیه دخترای شب هفتمی خنجر از رو می بندیم و به قصد کشتن تو راهی لندن می شیم...
حالا خودت بگرد راهی رو که صلاحه انتخاب کن!:دی

وقتی تو نيستی گم می شه آفتاب...خاکستر می شه حرير مهتاب!

از رفتنت من پر می شم از شب --->شب دلهره...شب اضطراب!

--->وقتی تو نيستی دنيا شب ميشه...شب از دل من...شب تا هميشه...

--->بی تو هر نفس تکرار ترسه...لحظه لحظه نيست...نبض تشويشه!

--->بی تــــــو : نه صدا مونده...نه آواز...نه اشک غزل...نه ناله ساز...

بالی اگه هست از جنس کوهه...

از رنگ خاک و...حســـــرت پــــــرواز!

--->هيچ کی عاشقت اين جور که منم...نبود و نشد...لاف نمی زنم!

من از تويی که بد کردی با من:گله می کن...--->دل نمی کنم!

ب��زاد: اتفاقا این آهنگ همدم اتاق خالیه منه، صدای ابی ، کار ایرج جنتی عطائیه.

سلام بهزاد!
راس می گی...فک کنم منم او همون آسمونی ام که تو توشی! بهزاد بزرگ شدیاااااااااااا!
آخه این پستا با بقیه پستات یه جورایی می فرقید!
چیزی شده؟ وای خدا مرگم بده نکنه عاشق شدی؟؟؟؟؟؟
واییییییییییییییی روله روله روله!(:دی)
بهزاد جون مواظب خودت باش...
یه کمی سعی کنی دیگه تار نبینی!
بس که نیگا نکردی این جوری شده ها!!!
نچ نچ نچ...

ب��زاد:عاشق نشدم، وسوسه آرامش عاطفی داشتن
داره کلافه ام می کنه.

نمی دونم چی بگم .فکر می کنم این رابطه جدیدت هنوز عمر زیادی ازش نمی گذره و به خاطر همین هنوز تاره.هر چی بیشتر بگذره شفاف تر میشه به شرط حوصله و شهامت دو طرف.فکر می کنم بعد از 3 سال تنهایی (به قول خودت) دچار ترس از عشق شدی .نترس برو جلو درست می شه.

ب��زاد: مرسی آنالیز! فعلا رابطه ای در کار نیست. ولی نکته ها ت درباره ریشه تار بودن همه درست بنظر می رسه.

به نظر من حقه و دو دره بازی ربطی به درصد نداره ما همیشه با توجه به شرایط زندگی می کنیم حتی خیلی وقتا کاملا عوض میشیم حتی اگه بر فرض یکی پیدا شد که 100% شفاف باشه معلوم نیست چقدر و تا کی این جوری بمونه گاهی ادما کارایی می کنن که خودشونم یه روز تصورش نمی کردن. من که درباره ی خودم تجربش کردم.
راستی بهزاد
تو نمی تونی یه وبلاگ واسه خودت درست کنی و از قوانین بی بی سی هم خلاص شیم؟
مثل خیلیای دیگه حتی از چند تا نویسنده هم استفاده کنی که کارت سنگین نشه زیاد.

ب��زاد: مسئله اینه که باز این بهانه پیش میاد که بعنوان کارمند بی بی سی نمی تونم وجهه این شبکه رو خراب کنم.
باید یه روزی بکلی کند. زیاد اون روز دور نیست.
درباره 100% من خودم خدای " زدن زیرش" هستم و گاهی با 10% هم ساختم. برای همین دیگه دنده عقب نمی رم.

به چیزی که دل نداره ، دل نبند ... ( مرسدس ، مسعود کیمیای )
پستت را که خوندم این اومد تو ذهنم . ولی بهزاد یک چیزی را خیلی جدی می گم ، هیچ دختری اونقدر ارزش نداره که آدم زندگیش را بزاره پاش . این یک اصل و استثنا هم نداره .

ب��زاد: با این نظرت رو مرسدس مسعود کیمیائی
خط انداختی و پیشونی دخترای خواننده این نظر رو خط خطی کردی. معلومه که تازه گی دلت شکسته؛ غم آخرت باشه.

من هیچ کاری واسه انجام دادن ندارم...! انگیزه هم...
همه چی به هم ریخته!!! حرفیم واسه گفتن ندارم...
تصویری که از همه ی آدما تو ذهنم داشتم شکسته... نمیدونم چی کار کنم...
منم فکر کنم وقت یه کافه نصفه شب باشه!
"دوست دارم طناب ماهو بگیرم بالا برم,واسه این شبای مهتابی و خیلی دوست دارم!"
"میدونم یه روز میای عمریه بی قرارتم,انتظار تو و بی تابی رو خیلی دوست دارم!"

یهزاد: آقا یا خانم بی نام، ای که حرف دل منو زدی شاید هم حرف دل ما رو. ساعتهای عجیبی داره سپری می شه. گاهی یه چیزائی رو تو چند ساعت می فهمی که سالها گیجت کرده بوده.

من که خوشم اومده بود چرا بی خیال شدی؟من تازه چند ساعت پیش می خواستم پیشنهاد کافه بدم چون خودم که خیلی داغون نشانم اما برق رفته بود
حالا رو برگزاری کافه فکر کن
(تو قسمت نتیجه:تو جدول هر کنی؟؟؟)

... !

بهزاد عزيز
بهترين ماشين ها هم بازده 100% براشون معنی نداره در واقع فکر ميکنم اون کسی که 100% خواسته های ما درونش باشه کسی نيست جز خيال ما.يه کوچولو توقع خودتو بياری پايين حله.در مورد تاری هم اهتمالا عينک افتابی رو چشمات جا مونده بردارش و بدون عينک به روزگار و دخترايی که تو زندگيت ميان نگاه کن.
در ضمن اميد مثل هميشه ترکوند خواستی بخر گوش کن مشکلاتو تا يه مدت يادت ميره من از دانشگاه جا موندم چشامو باز کردم ديدم کلاسم تموم شده من هنوز نرفتم مواظب خودت باش

ب��زاد: تا 80درصد هم پائین میام. ولی هر چی درصد کمتر بشه چشم چرونی وحقه باری تو کار آدم داخل میشه.

1-بزی جون دست بردار تورا چه به زن گرفتن
2-حماقت نکن!زنو میخای چیکار؟
3-زن گرفتن گاو نر می خواهد ومرد کهن!!!
4-به جای ازدواج تقوا پیشه کن اخوی!!

نیمه ی گمشده ی من
چه کسی می تونه باشه
مث روح تشنه ی من
عاشق و دیوونه باشه
کسی که هر کلامش طلوعی تازه باشه
غم و تنهاییِ ما به یک اندازه باشه
***
کسی.... که منو جزیی از وجودش
یا خودِ خودش بدونه
اون که گم شده از آغاز تا که من تنها بمونم
جاده ی جستجوهامو تا قیامت بکشونم
کسی که، همیشه عاشق مثِ من دیوونه باشه
تو دنیا اگه نباشه تو آینه می تونه باشه
کسی که هر کلامش طلوعی تازه باشه
غم و تنهاییِ ما به یک اندازه باشه

اینم تقدیم به بهزاد جون مطابق با مبحثشون.

ب��زاد: عجب کنسرتی بود، مرسی/ کارمو سخت تر کردی. حالا همه این جمله ها داره تو سرم چرخ میزنه!

بازم درود
اصلا فکرشو نمیکردم کسی دله بهزادو بدوذده و در بلاگ نویسی خلل ایجاد شه !!!!!!
دسته اون دختره مریزاد ( این جمله رو با کمی احساس حسادت دخترانه قرائت نمایید)
با تشکر
بازنده در عرصه رقابت ناعادلانه 2 روز به 1روز .
هاهاهااهاهاهاه ها

ب��زاد: این قهقه بود یا زجه !؟

سلام اقا بهزاد گل
یا علی گفتیم و عقش اغاز شد:
از اینکه این تصمیم رو گرفتی خوب کاری میکنی ولی اول ببین توانایی پذیرش زندگی مشترک رو داری؟ دوم اینکه زندگی به یه روز و دو روز نیست. تو یه نیمشو اومدی سعی کن نیمه بعدی رو با کسی اغاز کنی که اگر بهش تکیه کردی محکم باشه خلاصه قصد نصیحت نداریم .( خیلی دوستانه) ادم توی هر دوره از زندگیش نیاز به یه چیز داره. حالا هم اگر واقعا این نیاز رو توی زندگیت احساس میکنی پس یا علی. کیلی لی لی لیییییی.
مبارکککککککککککک��

ب��زاد: این پست برخلاف تصورم با شکست روبرو شد. آهگهی ازدواج نبود بخدا. ولی ممنون که فکر کردی می خوام برم سر خنچه عقد.

اولا بهزاد کجایی ؟ ؟ ؟ ؟ گرفتی دست پختمو ؟ چرا صدات در نمیاد مادر ؟
ثانیا تو زندگیم به یک جای مزخرفی رسیدم : اگر عشق همینه اگر زندکی اینه نمی خوام چشمام دنیا رو ببینه
تموم !

بهزاد» برگشتم به تاج و تخت ( خونه لندن) اگر به جای مزخرفی رسیدی عکسشو بده ببینم شبیه همونجائی که منم هستم.

بهزاد درود و دودوروو دوووود . نه بابا اینا رو ولش شبیه بوق شد همون یک درود بسه
میبینم که داری به پوچی میرسی ، میدونی بهزاد هنر الفبا که تو میگی آخرین کتاب تن تن هست 4 سال پیش توی ایران چاپ شد بس تو خیلی دیر کفشش کردی ( کشف نه آقای لنگه به لنگه ) و بعد من همش میخواستم بهت بگم برو دکتر اما ترسیدم یه وقت خدا نکرده فکر کنی مریضی نا علاجی داری اما اینجوریا نیست بهزاد ، عزیزم ، آقا پسر چشمات ضعیف شده آره جونم به این دلیله که دخمر ها رو تار و درب و داغون میبینی . بیا و توبه کن و برو چشم پزشک بهش بگو با لیزر قسمت دختر بینیت رو ترمیم کنه .
حالا خداییش این کیه که باهات هست ؟ پایین رو ببین
---------> \\(^_^)//
بهزاد بگو دیگه ، این کیه که همیشه باهاته ؟
خیلی باحالی خداییش
(^o^) -----> بگیر ماچو

ب��زاد: این هنر الفبای تن تن فکر کنم ترجمه خودت بوده چون تو هنر علامات خدائی!
راست می گی از وقتی زیرزیرکی و یواشکی کسی رو نیگا نکردم چشام تارمی بینه.

درود بهزاد جان اين خالي عادي که عوض شده باشي اصلاً نگرآن نباش وبدون که هيچ وقت براي هيچ کاري دير نيست سعي کن نميه پر ليوان رو ببني.
life begins at forty, my friend
اين همه نا امئدئ برائ چئ؟
برائ ازدواج اصلا عجله نکن و سعئ کن به تمام تجربياتئ که کسب کردئ با ديد +++ نگاه کني.
don't balme your self for some of the things which didn't work out in the past. look forward.

سلام
چیزی ندارم بگم
چون هر چی بگم عیلهم تو دادگاه ازش استفاده میشه!هاهاهاهاهاها
فقط اینو بگم نه نمیگم بیخیال ...

ب��زاد: خدا رحم کنه ، بچه ها درضمن این عکس مانیا ... نه نیمگم بیخیال.

سلام بهزاد جون ، چطوری پسر؟

راستشو بخای منم 1 جورایی اینجوری بودم، البته هنوزم در بعضی از موارد هستم.

این که میگی تاره به خاطر این عینکی یه که داری باهاش دنیا رو می بینی !

نمیخام شعار بدم ، خیلیم کوچیکتر از این حرفام که بخام نصیحت کنم، اما به قول دوستمون پریماه هیچی تو زندگی مطلق نیست ، همه چی نسبیه !

اگه بتونیم این دیدمون رو عوض کنیم ، شناختمون هم 100% عوض میشه.
امیدوارم تونسته باشم نظرمو با این کلمات و عقل ناقص و داغون بیان کرده باشم.

راستی در مورد بلاگتم ، اینو میگم که خیلی جالبه همه بچه هاییم که توشن مثل خودت خاکی و مهربونن.
امیدوارم که هرچه زودتر دوباره روبه راه بشی (:

آقا کاره واقا خوبی می کنی...
عوض کردن و یه نتیجه نرسیدن تو زندگی سر دخترا بهترین چیزه!!!!
از ما گفتن، در حالی که خودمون درگیره یکیشیم که خیلی دوستشم داریم!!!!
دعا کن... ننه!!!
منتظر تلما... یادت نره کار واجب دارم!! داداشی...
نظرم که نمی دیتو وبلاگ ما دلمون خوش بود به بهزاد خان بلور که اونم از وبلاگ ما زده شد...
ببین من همش نظر می دم!!! تو نمی دی... هئیی.... آه...

موفق باشی

بدروود

درود بهزاد

اگر اشتباه نکنم رفتی مسافرت. معمولا وقتی کسی میره مسافرت میره که یه کم استراحت کنه و دور از مشغله کاری باشه. ولی تو بازم اونجا داری به کار فکر میکنه.
البته جای تکشر داره که اونجا هم به فکر ما هستی و وبلاگ را Update میکنی ولی یه برا خودت باش. یه کم برو خوش بگذرون و بی خیال همه دنیا باش

فکر نمی کنی یه جورایی ایده ال گرایی؟
البته خودمم یه کمی این جوریم حتی تو روابط گذرا
اما خوب اصولا همه چیز نسبیه انگاری قانون طبیعته. حالا نمی دونم تا چه حد کمبود ها و تاری رو باید تحمل کرد یا اصلا باید تحمل کرد؟؟
اون وقت چی به دست میاد؟ چی از دست میره؟؟؟؟؟؟
(یه کم از حال و هوای درونت بگو الان چه حسی داری که این مطلب رو انتخاب کردی؟)

ب��زاد: راستشو بخوای وقتی که من جوون ( تر) بودم ، همه اش تو خودم بودم و ایران باستان و عرفان و تنبور و دف. تازه دارم اون سالهای از دست رفته رو تجربه می کنم.
این مطلب رو انتخاب کردم چون بعد از سه سال تنهائی اجباری دارم برمی گردم به زندگی.
و با برخورد با جنس مخالف داره سوالهای تازه ای به سرم می زنه.
فهمیدم که خیلی عوض شدم و خیلی عوض شدن.
انتظارات فرق کرده و توانائیهام هم فرق کرده.
اینو انتخاب کردم که دور هم جمع شیم و به یه را��نمائی برسیم. شاید وقته یه کافه نصفه شبه؟

bez جووون بی خیاله این چیزا:D مجردی عشقه:D
این دختره که جفتت نشسته تارم هست کی ا؟؟:D

ب��زاد: اسمش هم تار شده ! دختر حسود و خیلی باحالیه. از یه خانواده سنتی میاد ولی ازشون جدا شده و رو پای خودشه و به همه شون گفته: زکی! اونجوری که صلاح می دونه داره زندگی میکنه، خاکیه و اهل دل، یه شیر زنه. تازه گی دیدمش. بگم کیه مامانش می فهمه ، دستور برگشتشو می ده! هیسسس

ههههه خيلي باحال بدددددددددددددددددددددددددددد اک پس من اينو فارسي نوشتم اما بزبز جوابه قبليآارم بده پلز

ب��زاد: اگه این وبلاگ زیر قوائد بی بی سی فارسی نبود و تنها کار زندگیم بود، مانورهای می دادم که از درس و زندگی بندازتتون.
ولی فعلا همینه که هست. خدا نیستم که با هر حس شما پیچ لذت وبلاگو کم و زیاد کنم.

یه کم بیشتر درباره ی تاری بگو هنوز کاملا نفهمیدمش یه کم ایهام داره
در ضمن بر عکس lena من در روز چندین بار میام اینجا و مطالبش رو می خونم حتی اگه جدید نداشت قبلیا رو باز می خونم از جو این جا خوشم میاد دوستانه و صمیمی
احساس راحتی می کنم زحماتتم کاملا محسوسه
برام ارزشمنده که برای ما این کارا رو میکنی با سختی و علاقه
صدا کن مرا صدای تو خوب است صدای تو سبزینه ی ان گیاه عجیبی است که در انتهای صمیمیت حزن می روید

ب��زاد: تار یعنی مشخص نیست، واضح نیست. واضح نیست چون یه چیزیش لنگه، یا توقع منه یا توقع اونه یا فاصله است یا نقص فنیه!
یه بار یه دختری گفت: اگه 60درصد اون چیزی که می خوام تو طرف مقابل باشه، راضیم.
بنظر من ولی تا صد در صد نشه ، تاره.

بازم منم..
ميدونئ بهزاد همينطوره که ميگي.کار هر کسی نيست.درواقع بعضی آدما به ازدواج به عنوان ئک وظيفه نگاه ميکنن که حتما بايد انجام بشه در حاليکه تا واقعا احساس نکردی که ميتونئ زندگيتو با کی تقسيم کني،ازدواج راه تو نيست.حالا اگه آدم همه جوره آمادگی داشته باشه و طرف ضد حال شه اون موقع اون ديگه نهايت........يه...!

چرا گرفته دلت مثل انکه تنهایی
چقدر هم تنها!

ب��زاد: تنهایی مهم نیست خیلی هم خوبه، تار شدن بده.

درود.
بابا اشکم در اومد...
ای بابا هوا هم که بد امروز...

man hamishe ferk mikardam u tanha kessi hasty ke az man 2 donya khoshal tary...ama in post ye joory bud...chera na omid shodi agha.BEZBEZ????boro bikhiali tey konnnn...in comment haram ke chaap nemikoni digeh hesse blogeto khundan ham nadaram shansi didam ino...kheyli badi vaghan man digeh ziyad hesse khundanesho nadaram...areh maybE begi be drak inhame khanandeh daram allan...ama nemidoonam it is not fun anymore

ب��زاد: صد بار خواهش کردم که از تبدیل به فارسی استفاده کنین. با یه قوره سردی به یه مویز گرمیت. دیگه من جونمو می کنم راضی نیستی دیگه چی بگم.
فقط موقعیت رو درک کینن بدونین که این وبلاگ و مطالبش فقط از روی علاقه و با کمترین امکانات داره چاپ می شه. مثل رادیو تلویزیون ملی نیست که کلی امکانات داره و بعد اونجو.ری برنامه می سازه.
همه کسانی که پاسپورت وبلاگ هفت و دارن برام مهمن. حتی اونائی که حال می گیرن.